جارچی آذربایجان/ کوثر حسنی، از شهادت شروع به حرف زدن کردم و قلم را بر دست گرفتم تا حرف هایم را روی کاغذ بنویسم اما در همان ابتدا که حرف شین را بر زبان آورده و شروع به نوشتن کردم بقیه حرف ها یاری ام نکردند تا کلمه را تکمیل کنم خیلی تلاش کردم اما… قلمی که بر دست داشتم را روی میز گذاشتم و چند لحظه ای به آن پنج حرفی که کلمه شهادت را کنار یکدیگر میسازند فکر کردم اما آن چند لحظه در ۲ ساعت خلاصه شد چرا که به حدی غرق حال و هوای آن روز ها و احساس هایی که وجود داشت شده بودم که ۲ ساعت گذشته بود.
آری زیباترین فصل این فرهنگ، خالقان این حماسه عظیم هستند که با صلابت اراده و نور ایمان، رهنورد راه مقدسی شدند که پاداش آن چیزی جزء جاودانگی و بقا نیست.
شهدایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم و به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم آری امنیتی که هم اکنون در کشور حاکم است و باعث شده تا ما بدون هیچ دغدغه ای زندگی کنیم و به هر چیزی که میخواهیم برسیم نتیجه فداکاری و ایثارگری های شهیدان است، عشق شهید، عشق حقیقی است عشقی که اوج کمال انسان است که با هیچ چیز عوض نخواهد شد.
عقل کوچکم فقط در این حد توان دارد که به دستم کمک کند تا با گرفتن قلم در دست این گونه بنویسد که شهدا دعا داشتند نه ادعا، نیایش داشتند نه نمایش، حیا داشتند نه ریا و رسم داشتند نه اسم که آن گونه توصیف شان کنیم آری شهیدانی که عشق را مدیون آنان و داشته هایمان را از خون آنان داریم اما در نهایت در مقابل لطف و فداکاری های شهدا ما تنها یک وظیفه داریم و آن هم چیزی جزء پایبندی به دین دفاع از کشور نیست.