نفس در دام اعتیاد تنگ است
نفس در دام اعتیاد تنگ است
زیر آسمانِ شهر در میان هزاران خانه‌ی گرم هستند کسانی که در این سوز سرما، نه کاری دارند و نه خانهای! سقف خانههایشان آسمان است و فرش زیر پاهایشان کارتنِ مقوایی…

جارچی آذربایجان/ سمبه گل محمدی؛ دلش به حالش سوخت یک قرص نان داد بدون اینکه پولی بگیرد، یواشکی نگاهش می‌کردم برای درامان ماندن از چشمانم پشت یخچال همان سوپر مارکتی که پیش از من مثلا برای خرید آنجا رفته بود خودش را پنهان می‌کرد، اولین دیدار ما همین جا بود…

کمی گرم شد وسایلش را برداشت و راهی شد، نگاه من در تعقیب مردی است که می‌گوید: یک روز برای خود کسی بوده است، دنبالش می‌کنم مقصد خانه اوست؛ اما البته دیوارهای خانه آجری نیست، پوششی است از لباس های کهنه من و تو…، از من اصرار از او انکار! اما تصمیم دارم با او هم کلام شوم .

پای صحبتش می‌نشینم ، بغض آلود نگاهم می‌کند و می‌گوید ۴۴ سال از زندگی را خسته کرده و بهار عمرش سال هاست خزان است، می‌گوید: تولیدی داشته و در کشور های ترکیه و ارمنستان کار کرده اما یک روز ورق بر می‌گردد، دارایی‌اش می‌شود خرج درمان عزیزی که دردی لاعلاج داشته، با فراق او شب‌ها طولانی می‌شود.

غروب است کمی هوا سرد شده تا می‌بیند من از سرما به خودم می‌لرزم، سریعا بر دیواره‌های خانه‌اش نایلونی می‌کشد، زمستان است و قرار است  این نایلون در نقش بخاری خانه‌های ما عمل کند ، اما این نایلون‌ها هیچ وقت این فضا را گرم نکرده و نمی‌کند.

از روزمرگی هایش می‌پرسم از روزهایی که برای تکه نانی زباله گردی می‌کند و صبح را به شب می‌رساند، نان شبش را از همین زباله گردی تامین می‌کند و صاحب همان سوپر مارکت نزدیک خانه‌اش از روی ترحم که نه از روی انسانیت تکه نانی به سفره‌اش می‌گذارد و شریک دردهایش می‌شود.

سوپر مارکتی قصه ما می‌گوید: آقا صابر دیپلم علوم انسانی دارد، باسواد است و خیلی چیزها را از خیلی‌ها بهتر می‌فهمد، البته خودش هم به این موضوعات اذعان دارد و از آن روزهایی که درس می‌خوانده برایمان می‌گوید.

آقا صابر تعریف می‌کند: پدر و مادرم زمانی که در قید حیات بودند به پسرشان افتخار می‌کردند که روزی قاضی می‌شود اما نمی‌دانستند که با فوتشان دنیای پسر زرنگشان هم تیره و تار می‌شود.

می‌گویم چرا اینجا می‌مانی و به گرمخانه‌ها نمی‌روی ، تا صحبت از گرمخانه می‌شود داغ دلش تازه می‌شود و می‌گوید: چندین بار او را به گرمخانه برده‌اند اما پا به فرار  گذاشته است، می‌ترسد، می‌ترسد از فردای گرمخانه.

آقا صابر می‌گوید: همه آنهایی که به گرمخانه‌ها  پناه می‌برند اعتیاد دارند، اما من که معتاد نیستم آنجا بمانم، واقعیت این است که در میان افراد معتاد نفس کشیدن برایم سخت است.

سوالات بسیاری ذهنم را درگیر کرده است، باز می‌پرسم که اینجا هیچ کسی را نداری تا لااقل در خانه او بمانی! می‌گوید: خواهر جان هیچ کسی دنبال دردسر نمی‌گردد، اینجا حتی هرکسی با من هم کلام  می‌شود اهالی محل او را اذیت می‌کنند.

آری دیگر کسی به سواد و گذشته آقا صابر کاری ندارد،  همه می‌بیند که او یک مرد کارتن خواب زباله گرد است، نهادهای ذیربط و مسئول هم مجبورند که او را به گرمخانه ببرد.

از تجربه به گرمخانه رفتنش می‌پرسم تا بیشتر برایم توضیح دهد؛ آقا صابر از روزهای که به زور ماموران به گرمخانه رفته است اما گرمخانه‌هایی که برای او هیچ وقت گرم نبوده است، می‌گوید: یک شب مرا به گرمخانه‌ای در آخر طالقانی بردند تا آنجا مستقر شوم منتهی یک دقیقه هم در آن محل نتوانستم استراحت کنم چراکه هر مدل فرد کارتن خوابی با انواع اعتیادها آنجا خوابیده بود.

آقا صابر ادامه‌ می‌دهد: شبی که در گرمخانه مستقر شده بودم کنارم یکی از کارتن خواب‌هایی که شیشه مصرف می کرد خوابیده بود، ترس این را داشتم که خدایی نکرده مرا هم به اعتیاد مبتلا کند.

چشمانش پر اشک شده و دیگر توان صحبت ندارد، هوا هم تاریک شده و باید برای جمع آوری ضایعات سر وقت به محل‌هایی که هر روز از آنها پسماند خشک جمع می‌کند، برود.

اما در این حین ماموران برای جمع آوری اسبابش به محل زندگی او می‌آیند تا او را بازهم به گرمخانه منتقل کنند، آقا صابر می‌گوید: حتما بازهم اهالی محل از من شکایت کرده‌اند تا مرا از اینجا ببرند ولی مرا هر جایی ببرند باز هم به اینجا برمی‌گردم چراکه اینجا ماندن بهتر از گرمخانه است.

گرمخانه‌هایی برای شبهای سرد تبریز/ سرپناه‌هایی که نان شب نیازمندان را تامین می‌کند

امیر نصیر بیگی، مدیرعامل سازمان فرهنگی اجتماعی ورزشی شهرداری تبریز می‌گوید: در حال حاضر شهرداری تبریز ۶ گرمخانه فعال دارد که ۴ مورد آن برای مردان و ۲ مورد برای زنان تعلق یافته است تا افراد نیازمند به اقامت شبانه، هر شب در آن محلات نگهداری و با غذای گرم، فضای مساعد استراحت و استحمام و صبحانه، پذیرایی شوند.

او در خصوص آمار افراد بی پناه توضیح می‌دهد: به طور متوسط هر شب، افراد نیازمند در گرمخانه‌های شهرداری تبریز استراحت می کنند، علاوه بر این، افرادی هم در کمپ ماده ۱۶ پذیرش شده‌اند.

به گفته وی، این افراد با همراهی شبانه‌روزی معاونت امور اجتماعی و مشارکت‌های سازمان و شهرداری های مناطق به محل‌های گرمخانه هدایت شده و مورد حمایت قرار می گیرند.

***

گرمخانه ! جایی که قرار بود امن باشد! اما حالا دام است ،یک  وعده غذایی گرم شاید شکم یک کارتن خواب را سیر کند اما تا زمانی که متولیان جاهای به اصطلاح گرمخانه امنیت را فدای کمیت فضا کنند، افراد بی خانمان سالم در دام اعتیاد گرفتار خواهند آمد.