جارچی آذربایجان/ سمیه گل محمدی؛ قرارمان با سوسن خانم خواهر کوچک ” شهید علی حسین زاده ” این بود که در یکی از روزهای پاییزی پشت تلفن گفت و گوی مختصری داشته باشیم اما از آنجایی که سوسن خانم مسافر بود زیاد فرصت پاسخگویی به سوالات را نداشت.
به هر نحوی پس از گذشت چند روز، توانستیم به صورت تلفنی ربع ساعتی را باهم صحبت کنیم، از همان پشت تلفن احساس می کردم که سوسن خانم از تازه شدن خاطرات برادرش بسیار غم و اندوه دارد و اصرارهای من هم باعث دوچندان شدن ناراحتی هایش خواهد شد.
یک هفته ای نگذشته بود که سوسن خانم با من تماس گرفته و گفت که می خواهد به صورت حضوری برای گفت و گو به دفتر پایگاه خبری جارچی آذربایجان مراجعه کند، سریع زمینه های لازم را فراهم سازی کرد تا عصر گفت و گویی گرم و صمیمی با خواهر شهید علی حسین زاده داشته باشم.
ساعت ۶ عصر بود که درست سر وقت زنگ در دفترمان به صدا درآمد، متوجه شدم که مهمانی که منتظرش بودم پشت در است و سریع به استقبالش رفتم و راهنمایی کردم تا به اتاق مصاحبه بروند، سوسن خانم با انبوهی از اسناد، مدارک و عکس و آلبوم آمده بود تا با ما درد و دل کند در ابتدا از او خواستم تا درباره خانواده و برادر شهیدشان به ما توضیحاتی ارائه دهد…
شهید علی حسین زاده ، زاده سال ۱۳۳۴ در یک خانواده متدین تبریزی بود
سوسن خانم می گوید: پدرمان کارمند دانشگاه علوم پزشکی و مادرمان هم خانه دار بود و در محله عباسی زندگی می کردیم، سه خواهر و سه برادر بودیم و تقریبا خانواده متوسط و متدینی داشتیم، علی فرزند دوم خانواده ما بود که آن زمان در دوره دبیرستان از رشته تجربی فارغ التحصیل شده بود و فعالیت های بسیاری در عرصه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی داشت و همواره در کارهای جهادی پیشگام می شد.
وی در ادامه سخنانش ابراز می کند: علی از آنجایی که روحیه ای احساسی داشت و همواره با ما با مهربانی رفتار می کرد مادرم هم با او همه چیز را در میان می گذاشت ، او همیشه برایمان در مناسبت های مختلف سال هدایایی می خرید و حتی نوبرانه ها را هم از ما دریغ نمی کرد…
“شهید علی حسین زاده” به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی ایران فعالیت خبرنگاری را آغاز کرد
خواهر شهید علی حسین زاده عنوان می کند: علی بعد از سالهای سال فعالیت جهادی و خودجوش درست زمانی که انقلاب اسلامی ایران پیروزی شکوهمندانه را از آن خود کرد سریع به مرکز صدا و سیما رفته و فعالیت خبرنگاری و گزارشگری خود را آغاز کرد، صدای او را همواره از رادیوها و تلویزیون می شنیدیم و افتخار می کردیم که جوانی تلاشگر است…
می خواهم به یکی از خاطرات شیرینی که علی برایمان تعریف کرده بود اشاره کنم: به یاد دارم علی می گفت که در یکی از روزها خانومی با مرکز صدا و سیما تماس گرفته و گفته بود که ۶ تخم مرغ دارم و میخواهم آنها را برای رزمندگان ارسال کنم…
فعالیت در گروه های جهادی پس از کار خبرنگاری
سوسن حسین زاده می گوید: علی پس از چندی به گروه های جهادی پیوسته و کار جهادگری در مناطق محروم را آغاز کرد تا به مردم کشور خدمت رسانی کند، علاوه بر خودش پدرم را هم وادار کرده بود تا به او در کارهای جهادی کمک کند، از آنجایی که پدر دستی در حوزه معماری داشت به علی کمک می کرد تا پروژه هایش را به خوبی پیش ببرد.
هرزگاهی به خانه سر می زد تا مادرو پدرم را ببیند، ۱۱ سال داشتم و خواهرم هم چند سالی از من بزرگتر بود شبی دیدم که عنه همان مادرم ه به او عنه می گفتیم، نصب شب بیدار شده و زار زار گریه می کند ما هم بیدار شدیم و ماجرا را پرسیدیم، گفت از بابت علی نگرانم و نمی توانم بخوابم، خواهرم مادر را دلداری می داد و همواره از خبرهای خوب برایش صحبت می کرد… پس از این شب ۶ ماهی نگذشته بود که خبر شهادت علی را از صداو سیما شنیدم…
شهید علی حسین زاده در سال ۱۳۵۹ به شهادت رسید
سوسن خانم بیان می کند: همیشه در میلاد رسول اکرم پدرم جشن و مهمانی می گرفت و شیرینی پخش می کرد، عصر بود با خواهرم پس از خدافظی از مهمانان به تلویزیون نگاه می کردیم که تلویزیون یک دفعه خبر مهمی را مبنی بر شهادت تعدادی از رزمندگان منتشر کرد در بین این اسامی نام چند نفر اعلام شد که شهید شده بودند اسم علی هم در بین این شهدا ذکر شد… پس از این خبر تلاش ههای مکرری داشتیم و با صدا و سیما تماس گرفتیم و گفتند که بله علی شهید شده است، نمی خواستیم عنه از خبر مطلع شود پدرم را صدا کریدم و جریان را بازگو کردیم و او هم با صدا و سیما تماس گرفت، پس از اطمینان پدرم به سراغ عنه رفت و ماجرا را به نحوی براش گفت! همه مات و مبهوت مانده بودیم و مادر هم از اینکه جریان را فهمید بی قراری می کرد…
قرار شد روزی که برای شناسایی شهدا مشخص شده بود به محل شناسایی برویم ،روز موعود فرا رسیده بود هیچ کدام ما برای شناسایی نرفتیم، داماد بزرگمان گفته بود که می رود و خبر را به ما بازگو می کند، پس از ساعاتی دیدم که بله علی بر اثر خمپاره شهید شده است
پس از اینکه خبر در شهر پیچید خانه مان پر از مهمانان بود، برنامه تشییع چنان سریع صورت گرفت که اصلا ندانستیم که چه کارهایی انجام گرفت، اصلا مهمانان چطور پذیرایی شدند بهتر است بگویم همه همه ای در خانه بود که معلوم نبود کی به کیه! با مهمانان مراسم را تمام کردیم و پس از ان ما ماندیم و غم علی…..
دلتنگی های خواهر شهید علی حسین زاده خبرنگاران را متاثر کرد
سوسن خانم پس از تعریف خاطرات برادر شهیدش چنان بغض کرده و ایستاد که خبرنگاران حاضر در مصاحبه هم متاثر و اندوهگین شدند، او حین اینکه از خاطرات شهید علی حسین زاده گریه می کند و دلتنگی هایش را هم به روز می دهد چنانکه گویی داغشان تازه است…
سرانجام…
پس از گفت و گوی دو ساعته ، سوسن خانم عنوان می کند: پدرمان پس از شهادت علی چند سالی دوام نیاورد و در سال ۱۳۷۶ از دنیا رفت و مادرمان هم با داغ جوان شهیدش در سال ۱۳۹۵ دار فانی را وداع گفت، از آن پس هم پرونده خانه پدرمان بسته شد و ما ماندیم با یک دنیا دلتنگی …