ما جان می‌دهیم، اما دیده نمی‌شویم/ روایت‌هایی تلخ از فرشته‌هایی که مادر شدن را ممکن می‌کنند
ما جان می‌دهیم، اما دیده نمی‌شویم/ روایت‌هایی تلخ از فرشته‌هایی که مادر شدن را ممکن می‌کنند
هر نوزاد، با اولین گریه‌اش نوید زندگی می‌دهد، اما صدایی که در پس این تولدها خاموش می‌ماند، صدای ماماهاست؛ زنانی که با دستانی خسته، با قلبی پر از مسئولیت، زندگی می‌بخشند، اما خودشان در حاشیه‌اند. روز ماما، فرصتی برای شنیدن این صداهای فراموش‌شده است.

جارچی آذربایجان / سمیه گل محمدی؛ ماماها، بی‌هیاهو و بی‌ادعا، هر روز در میانه‌ی درد و امید می‌ایستند. نخستین کسانی هستند که نوزاد را در آغوش می‌گیرند، نخستین کسانی که آرامش را به مادر می‌دهند، و آخرین کسانی که اگر خطایی در روند زایمان رخ دهد، مسئول شناخته می‌شوند.

پشت تبریک‌های رسمی و کلیشه‌ای روز ماما، واقعیت‌هایی نهفته است که کمتر شنیده شده؛ واقعیت‌هایی که در آن، فرسودگی، اضطراب، بی‌عدالتی، نبود حمایت قانونی و فشارهای روانی، روزمره ماماها را تشکیل می‌دهد. این گزارش روایتی است از دل همان پشت صحنه‌ها؛ از اتاق‌های زایمان بیمارستان‌های شلوغ شهر تا خانه‌های بهداشت دورافتاده‌ترین روستاهای ایران.

ده زایمان در یک روز، ۲۶ ساعت کار بدون وقفه

سعیده، ماما در یکی از بیمارستان‌های دولتی، از روزهایی می‌گوید که حتی فرصتی برای غذا خوردن هم پیدا نمی‌شود. بعضی روزا بدون وقفه ده تا زایمان داریم. یه بار شیفتم ۲۶ ساعت طول کشید. خواب و خوراک که دیگه شوخی شده. وقتی مشکلی پیش میاد، پزشک می‌ره ولی ما می‌مونیم با مادر، با نوزاد، با پرونده. یه خطا کافیه که بفرستنمون دادگاه.

او در حالی که با چشمانی قرمز از بی‌خوابی صحبت می‌کند، اضافه می‌کند: «همه فکر می‌کنن کار ما فقط گرفتن بچه‌ست، ولی ما روانشناسیم، پرستاریم، حامی مادر و نوزادیم… و در نهایت، مسئول همه‌چیز.

ماماهایی که جای مددکار ایستاده‌اند

در مرکز خدمات جامع سلامت، کوثر، یکی از ماماها از حجم بی‌وقفه وظایفش می‌گوید: هم آموزش می‌دیم، هم معاینه، هم مشاوره. بعد باید پرونده‌ها رو آپلود کنیم با سیستم کندی که ساعت‌ها وقت می‌گیره. ولی هیچ‌کس نمی‌پرسه حال خودمون چطوره.

او در حالی که دفتر ثبت‌نام زایمان‌ها را نشان می‌دهد، ادامه می‌دهد: ما اینجا گاهی جای مددکار اجتماعی می‌ایستیم. از خشونت خانگی تا فقر و بی‌خانمانی، با همه‌چی مواجهیم. کسی نمی‌فهمه که ما هم نیاز به حمایت داریم.

لوکس و خالی از امنیت شغلی

طناز، ماما در یکی از زایشگاه‌های خصوصی تبریز، تصویر متفاوتی را ترسیم می‌کند: ساختمانی شیک، بیماران مرفه، اما پشت این ظاهر لوکس، خبری از امنیت شغلی نیست. حقوق با تأخیر میاد، بیمه نداریم، قراردادها ماه‌به‌ماهه. اگر یک اشتباه پزشکی پیش بیاد، بازخواست اول از ماست.

او از روزی می‌گوید که از شدت استرس در راهرو بیهوش شد. فرداش دوباره سر کار بودم. چون اگر غیبت می‌کردم، جریمه می‌شدم.

برای طناز، نقش ماما در بخش خصوصی بیشتر شبیه یک ابزار بازاریابی است تا یک متخصص سلامت. باید لبخند بزنی، آرامش بدی، وگرنه برچسب نارضایتی می‌خوری.

کوه، موتور، زایمان در تاریکی شب

کبری ،در روستایی دورافتاده ماما در خانه بهداشت، از زایمان‌هایی می‌گوید که کیلومترها دور از بیمارستان، در خانه‌ها انجام می‌شوند. یه بار نصف شب با موتور رفتیم بالای کوه. زایمان موفق بود، ولی موقع برگشت پام لیز خورد. تا دو ماه نمی‌تونستم درست راه برم. بیمه حمایتی؟ هیچ.

او با بغض ادامه می‌دهد: زندگی ما فقط نبود امکانات نیست؛ خطر محیطی، مسیرهای صعب‌العبور، فشار روانی بالا و حقوقی که اندازه حقوق یک سربازه. ولی چیزی که بیشتر از همه آدمو می‌سوزونه، بی‌توجهیه. هیچ‌وقت کسی از ما تشکر نمی‌کنه.

فشار بالا، دستمزد پایین

ماماها، با وجود نقش حیاتی‌شان در فرآیند زایمان، در نظام سلامت اغلب نادیده گرفته می‌شوند. در حالی‌که پزشکان، متخصصان، و حتی مدیران نظام سلامت سهم بیشتری از بودجه و توجه را به خود اختصاص می‌دهند، ماماها با کمترین حقوق، بیشترین مسئولیت را به دوش می‌کشند.

تفاوت فاحش حقوق بین ماما و پزشک، نبود قوانین حمایتی کافی، فقدان بیمه مناسب، و عدم امنیت شغلی، واقعیت‌هایی است که در هیچ یک از شعارهای روز ماما دیده نمی‌شود.

روزی برای تأمل، نه فقط تبریک

ماما بودن یعنی ایستادن میان زندگی و مرگ؛ یعنی شنیدن اولین گریه یک نوزاد و در عین حال فرو خوردن اشک خستگی.


این روز، فقط برای تبریک و گل و شیرینی نیست. فرصتی است برای فکر کردن به زنانی که ستون بی‌صدا و خستگی‌ناپذیر نظام سلامت مادران هستند.

فراموش نکنیم: هیچ تولدی بدون حضور یک ماما ممکن نیست.

اگر هنوز زندگی برای ما مقدس است، پس باید صدای کسانی را بشنویم که هر روز، زندگی را به دنیا می‌آورند.